My Love for u

             

 

 

دوستای عزیز پیجمو تو اینستا فالوو کنید ..بوسهpllllz

charandoparand

charandoparand

charandoparand

charandoparand

charandoparand

 

نوشته شده در یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, ساعت 2:59 PM توسط shaghayegh|

 

عاشق این عکسام ^_^

 

نوشته شده در یک شنبه 5 مرداد 1393برچسب:, ساعت 2:56 PM توسط shaghayegh|

نوشته شده در شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ساعت 2:18 AM توسط shaghayegh|

نوشته شده در شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ساعت 2:17 AM توسط shaghayegh|

نوشته شده در شنبه 4 مرداد 1393برچسب:, ساعت 2:15 AM توسط shaghayegh|

مــــــــــن..!!؟؟

چه 2 حرفیه وسوسه انگیزی است .

این من! نه زیبایم نه مهربان نه عاشق و نه محتاج نگاهی..

 

فقط برای خودم هستم .خود خودم ..مال خودم صبورم و عجول.سنگین سرگردان.

مغرور،لجباز با یک پیچیدگی ساده و مقداری بی حوصلگی زیاد!

و برای تویی که چهره های رنگ شده را می پرستی نه سیرت ادمی.

هـــــــیــــــــــــــچ ندارم راهت را بگیر و برو ..هوالی من توقف مـــمـــنـــوع است .

نوشته شده در جمعه 8 شهريور 1392برچسب:, ساعت 12:58 AM توسط shaghayegh|

نوشته شده در شنبه 18 مرداد 1392برچسب:, ساعت 11:32 PM توسط shaghayegh|

عکس های عاشقانه خیانت کردن

 

 خیانت واژه ی تلخی ست ، حقیقتی زهرآگین ،
فرود دشنه، پی در پی ، بر پیکره ی دوستت دارمها ،
هرگز تبرئه ای نیست
آنکه را که را چنین به کشتن قلب آهنگین عشق برخاست و دلی را که پژمرد …

 

 

دانه هایی از عشق کاشتم
و خوشه هایی از غم برداشتم
خیانت
تکرار
و رویش نفرت. …

**************************

 



احساس میکنم به هم وابسته شده ایم
 
 دو عاشق 
 
به دور از هرگونه شهوت

 هرگونه دروغ

فقط برای هم تا همیشه

تا آخرین نفس.....

تا آن لحظه که نفسی برای فرو دادن نفس تو داشته باشم

 همدم من....."سیگار من"
 
 
 
 
 

یکی بود...

اون یکی هم بود...

از بدشانسی من...

چندتا دیگه هم یواشکی بود!!!

نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, ساعت 7:13 PM توسط shaghayegh|

نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, ساعت 7:6 PM توسط shaghayegh|

عكس تصویر تصاویر پیچك ، بهاربيست Www.bahar22.com

 

خسته ام از...تو نوشتن...

کمی از "خودم" می نویسم

این منم که 

دوستت دارم

نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, ساعت 6:59 PM توسط shaghayegh|

دیر فهمیدم...

 

خیلی دیر....

"عزیزم"...

"گلم"...

"عشقم"...

تکیه کلامش بود....

 

 

 

 

bipfa_1349624929232673_large.jpg - تو زندگی به هیچ کس اعتماد نکن، آیینه با همه یه رنگیش دست چپ و راستو به تو اشتباه نشون می ده!!

 

 

وقتی دو عاشق از هم جدا میشن ...

دیگه نمی تونن مثل قبل دوست باشن....

چون به قلب همدیگه زخم زدن...

نمی تونن دشمن همدیگه باشن...

چون زمانی عاشق بودن...

تنها می تونن آشناترین غریبه برای همدیگه باشن....

*****************************************

 

دلم یک دنیا تنهایی می خواهد 

با یک عالمه تو

وتمام گوشه کنارهای آغوشت...

ڪًـالـ ــرے لـِـيــ ــבے

 

دخترک برگشت

چه بزرگ شده بود

پرسیدم پس کبریتهایت کو؟

پوزخندی زد...

گونه اش آتش بود ، سرخ، زرد...

..............

گفتم می خواهم امشب با کبریتهای تو این سرزمین را به آتش بکشم

دخترک نگاهی انداخت ،تنم لرزید..

گفت : کبریتهایم را نخریدند

سالهاست تن می فروشم......

 

 

************************

آدمی که منتظر است 

هیچ نشانه ای ندارد

هیچ نشانه خاصی!!!

فقط با هر صدایی بر می گردد....

 

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 16 مرداد 1392برچسب:, ساعت 6:50 PM توسط shaghayegh|

 

اگر الآن داری اینو میخونی
پس زنده ای
دلیل بیشتر از این برای لبخند زدن؟؟؟
نوشته شده در سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, ساعت 10:50 PM توسط shaghayegh|

پسر : ضعیفه! دلمون برات تنگ شده بود...اومدیم زیارتت کنیم!
دختر : تو باز دوباره گفتی ضعیفه؟؟؟
پسر : خوب... «منزل» بگم چطوره !؟
دختر : واااای... از دست تو!!!
پ: باشه... باشه...ببخشید «ویکتوریا» خوبه ؟

... د: اه... اصلا باهات قهرم.
پ: باشه بابا... تو «عزیز منی»، خوب شد؟... آَشتی؟
د: آشتی، راستی... گفتی دلت چی شده بود؟
پ: دلم ...!؟ آها یه کم می پیچه...! از دیشب تا حالا .
د: ... واقعا که...!!!

پ: خوب چیه... نمیگم... مریضم اصلا... خوبه!؟
د: لوووووووس...
پ: ای بابا... ضعیفه! این نوبه اگه قهر کنی، دیگه نازکش نداری ها !
د: بازم گفتی این کلمه رو...!؟؟؟
پ: خوب تقصیر خودته...! میدونی که من اونایی رو که دوست دارم اذیت می کنم... هی
نقطه ضعف میدی دست من!
د: من از دست تو چی کار کنم...
پ: شکر خدا...! ، دلم هم پیچ میخورد چون تو تب و تاب ملاقات تو بود...؛ لیلی قرن
بیست و یکم من!!!
د: چه دل قشنگی داری تو... چقدر به سادگی دلت حسودیم می شه.
پ: صفای وجودت خانوم .
د: می دونی! دلم تنگه... برای پیاده روی هامون... برای سرک کشیدن توی مغازه های
کتاب
فروشی و ورق زدن کتابها... برای بوی کاغذ نو... برای شونهبه شونه ات راه رفتن و
دیدن نگاه
حسرت بار بقیه... آخه هیچ زنی، که مردی مثل مرد من نداره!
پ: می دونم... میدونم... دل منم تنگه... برای دیدن آسمون تو چشمای تو، برای
بستنیهای
شاتوتی که با هم می خوردیم... برای خونه ای که توی خیال ساخته بودیم و من مردش
بودم...!
د: یادته همیشه به من میگفتی «خاتون»؟
پ: آره... یادمه، آخه تو منو یاد دخترهای ابرو کمون قجری می انداختی!
د: آخ چه روزهایی بودن... ، چقدر دلم هوای دستای مردونه ات رو کرده... وقتی توی
دستام گره می خوردن... مجنون من.
پ: ...
د: چت شد؟ چرا چیزی نمی گی ؟
پ: ......
د: نگاه کن ببینم...! منو نگاه کن...
پ: .........
د: الهی من بمیرم...، چشمات چرا نمناک شده... فدای تو بشم...
پ: خدا ن... (گریه)
د: چرا گریه می کنی...؟؟؟
پ: چرا نکنم...؟! ها!!!؟
د: گریه نکن... من دوست ندارم مرد من گریه کنه... جلوی این همه آدم... بخند
دیگه...، بخند...
زود باش بخند.
پ: وقتی دستاتو کم دارم چه جوری بخندم... کی اشکاموکنار بزنه که گریه نکنم ؟
د: بخند... وگرنه منم گریه می کنما .
پ: باشه... باشه... تسلیم. گریه نمی کنم... ولی نمیتونم بخندم .
د: آفرین ، حالا بگو برام کادوی ولنتاین چی خریدی؟
پ : تو که می دونی... من از این لوس بازی ها خوشم نمیاد... ولی امسال برات کادوی
خوب آوردم.
د:چی...؟ زود باش بگو دیگه... آب از لب و لوچه ام آویزون شد.
پ: ...
د: باز دوباره ساکت شدی...!؟؟؟
پ: برات... کادددووو...(هق هق گریه)... برایت یک دسته گل رُز!،
یک شیشه گلاب!
و یک بغض طولانی آوردم...!
تک عروس گورستان!
پنج شنبه ها دیگه بدون تو خیابونها صفایی نداره...!
اینجا کنار خانه ی ابدیتت می نشینم و فاتحه می خوانم.
نه... اشک و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه
نه... اشک و دلتنگی و فاتحه... و مرور خاطرات نه چنداندور...
امان... خاتون من!!!تو خیلی وقته که...
آرام بخواب بانوی کوچ کرده ی من....
دیگر نگران قرصهای نخورده ام... لباس اتو نکشیده ام و صورت پف کرده از بیخوابیم
نباش...!
نگران خیره شدن مردم به اشکهای من هم نباش...!
بعد از تو دیگر مرد نیستم اگر بخندم
نوشته شده در یک شنبه 23 تير 1392برچسب:, ساعت 11:5 PM توسط shaghayegh|

 

نمی دانم
 
 
 

آلزایـمر بودی یا عـشق؟
 
 
 

از روزی کـه مبتلایت شدم
 
 
 

خودم را
 
 
 

از یاد بردم …
نوشته شده در چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, ساعت 1:44 AM توسط shaghayegh|

نمیگم دوستت دارم ....

نمیگم عاشقتم ....

میگم دیوونتم که اگه یه روز ناراحتت کردم بگی بیخیال دیوونست . .


.

نوشته شده در چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, ساعت 1:16 AM توسط shaghayegh|

 

 

 

 

امروز تولد هانی جونم بود...

تولــــــــــــــــــــــــــــــــــدت مبارک

ایشالا صدسال زنده نباشی..

بری زیر تریلی 18 چرخ واسه تعمیرات ;)

 خب دیگه بسه..

زیاد واست بنویسم پررو میشی..

 

 

 

 

 شکلکهای جالب آروین

به به چه بادکنکایی :)))

Orkut Scraps - Happy Birthday

دوستم تولدت خیلی خیلی مبارک ..

دیدی چی شد کیک و کادو یادم رفت!

Orkut Scraps - Happy Birthday

 

 

Gift for u

plz open it...

.

.

.

.

.

.

.

.

شکلک های شباهنگ Shabahang- Birthday: 1

its my heart ..

its full of best wishes for u ;)

 

 

 

نوشته شده در چهار شنبه 19 تير 1392برچسب:, ساعت 1:7 AM توسط shaghayegh|

                                        Orkut Scraps - Happy Birthday

5 روز پیش تولد عشقم بود

اما من نبودم تا براش پست بزارم :(

 

عشقم ببخشید با 5 روز تاخیر واست پست گذاشتم

 

امیرحسین جونم دوست دارم ی هوارتااااااااا

 

تولدت مبارک زندگی من

شکلک های شباهنگ Shabahang- Happy Birthday: 1

 

فووووووووووووووووت

فوووووووووت

فووووت

بیا شمعارو فوت کن

عشقم اینم از کادوت ..اما این ی کادوی مجازی وقتی دیدمت واقعیشو بهت میدم به همراه ی بوسه

محصل                                                                                                                محصل             

 

 

عاشق همیشگی تو: شقا :)

 
 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 18 تير 1392برچسب:, ساعت 11:28 PM توسط shaghayegh|

 

 

 

به سلامتی دختری که رگشو بخاطر عشقش میزد،

اما نمیدونست عشقش همون موقع گردن ی دختر

دیگه رو لیس میزد....

***********

به سلامتی اون دختری که تو تموم زندگیشی و روت غیرت داره اونوقت تو میری عروسی 20 تا شماره میدی.و اون با خودش خوشحاله چون حس میکنه به عشقش تو عروسی خوش میگذره.

*************

به سلامتی دختری که وقتی عشقشو بغل میکنه حس میکنه اروم ترین ادمه ام عشقش از رو هوس بغلش  میکنه..

 

نوشته شده در دو شنبه 16 تير 1392برچسب:, ساعت 11:32 PM توسط shaghayegh|

نوشته شده در یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, ساعت 11:25 PM توسط shaghayegh|

 

 

 

 

 

سلام دوستای عزیزم..

من برگشتم ..حدودا 11روز نبودم..

اما در نبود من هانی حونم وبلاگو تنها نذاشت..

مرسی هانـــــــــــــــی

حالا دست جــیــــــــــــغ

هـــــــــــــــــــــــــوراااا..به افتخار من

نوشته شده در یک شنبه 16 تير 1392برچسب:, ساعت 12:1 AM توسط shaghayegh|

شکسپیر گفت:
من همیشه خوشحالم، می دانید چرا؟
برای اینکه از هیچکس برای چیزی انتظاری ندارم ...
انتظارات همیشه صدمه زننده هستند ...
زندگی کوتاه است ...
پس به زندگی ات عشق بورز...
خوشحال باش
و لبخند بزن
فقط برای خودت زندگی کن و ...
قبل از اینکه صحبت کنی ؛ گوش کن
قبل از اینکه بنویسی ؛ فکر کن
قبل از اینکه خرج کنی ؛ درآمد داشته باش
قبل از اینکه دعا کنی ؛ ببخش
قبل از اینکه صدمه بزنی ؛ احساس کن
قبل از تنفر ؛ عشق بورز
زندگی این است...
احساسش کن، زندگی کن و لذت ببر

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:, ساعت 10:47 PM توسط shaghayegh|


 

       چهار چیز هست که غیر قابل جبران و برگشت ناپذیر هست:


سنگ بعد از این که پرتاب شد

دشنام .. بعد از این که گفته شد..

موقعیت …. بعد از این که از دست رفت

و زمان… بعد از این که گذشت و سپری شد

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:, ساعت 8:45 PM توسط shaghayegh|

متاسف شدم وقتی مردی مـُـرد !!!


هنگامی که زنش را ، در آغوش غریبه روی تخت دید.

متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، اما بچه دار شد...!!

متاسف شدم وقتی ،پسری، معشوقش را به خاطر پول ، از دست داد...!!

متاسف شدم وقتی ، زنی ، شوهرش را دوست نداشت ، ولی به خاطر بچه هایش ماند...!!

متاسف شدم وقتی ، مردی ، ناموسش را ، به خاطر مواد، به حراج گذاشت...!!

متاسف شدم وقتی ، جوانی ، ایمانش را بخاطره پول ، از دست داد.

متاسف شدم شدم شدم
تا همه چیز برایم دیگر عادی شد
.

نوشته شده در شنبه 1 تير 1392برچسب:, ساعت 8:8 PM توسط shaghayegh|



زنی از خانه بیرون آمد و سه پیرمرد را با ریش های بلند جلوی در دید.
به آنها گفت:
« من شما را نمی شناسم ولی فکر می کنم گرسنه باشید، بفرمائید داخل تا چیزی برای خوردن به شما بدهم.»

آنها پرسیدند:« آیا شوهرتان خانه است؟»
زن گفت: « نه، او به دنبال کاری بیرون از خانه رفته.»
آنها گفتند: « پس ما نمی توانیم وارد شویم.»

عصر وقتی شوهر به خانه برگشت، زن ماجرا را برای او تعریف کرد.
شوهرش به او گفت: « برو به آنها بگو شوهرم آمده، بفرمائید داخل.»

زن بیرون رفت و آنها را به خانه دعوت کرد. آنها گفتند: « ما با هم داخل خانه نمی شویم.»
زن با تعجب پرسید: « چرا!؟»
یکی از پیرمردها به دیگری اشاره کرد و گفت:« نام او ثروت است.» و به پیرمرد دیگر اشاره کرد و گفت:« نام او موفقیت است. و نام من عشق است، حالا انتخاب کنید که کدام یک از ما وارد خانه شما شویم.»

زن پیش شوهرش برگشت و ماجرا را تعریف کرد. شوهـر گفت:« چه خوب، ثـروت را دعوت کنیم تا خانه مان پر از ثروت شود! » ولی همسرش مخالفت کرد و گفت:« چرا موفقیت را دعوت نکنیم؟»

عروس خانه که سخنان آنها را می شنید، پیشنهاد کرد:« بگذارید عشق را دعوت کنیم تا خانه پر از عشق و محبت شود.»

مرد و زن هر دو موافقت کردند. زن بیرون رفت و گفت:« کدام یک از شما عشق است؟ او مهمان ماست.»
عشق بلند شد و ثروت و موفقیت هم بلند شدند و دنبال او راه افتادند. زن با تعجب پرسید:« شما دیگر چرا می آیید؟»

پیرمردها با هم گفتند:« اگر شما ثروت یا موفقیت را دعوت می کردید، بقیه نمی آمدند ولی هرجا که عشق است ثروت و موفقیت هم هست!

نوشته شده در جمعه 31 خرداد 1392برچسب:, ساعت 1:57 AM توسط shaghayegh|

گفتی دهانت بوی شیر میدهد…

و…

رفتی …

آهای عشق من …


امشب به افتخار تو دهانم بوی مشروب، بوی سیگار، بوی دروغ میدهد …


برمیگردی ؟؟


نوشته شده در سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, ساعت 11:33 PM توسط shaghayegh|

عــاشقــانـه هــایـم


تــمـامـی نــدارنــد !


وقــتـی تـــــــــــو..


بــــــــــــــهـتـریـن


"اتــــــفـاق"زنــدگـی ام هستی.

نوشته شده در سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, ساعت 11:24 PM توسط shaghayegh|

 

بَــــد حــــال نیستـــم !!!


امـــــا ...


آدمهـــــا


بَــــد حــــالم رامیـــگیرند !!!

 

عـــــشــق هــــــــای امــروزی:


بی نام


قابل انتقال به غیر


و


معاف از احساس ميباشند.....!

 

 

     بدی عشق اینه که یا بدست نمیاد...


                    اگرم بدست بیاد از دست می ره....


 

 

نوشته شده در سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, ساعت 11:11 PM توسط shaghayegh|

زیاده خواه نیستم !


جاده ی شمال ... یک کلبه ی جنگلی ...


یک میز کوچک چوبی با دوتا صندلی ...


کمی هیزم ...کمی آتش ... مه ِجنگلی ....


کمی تاریکی ِ محض ...کمی مستی ... کمی مهتاب


و بوی یار... و بوی یار... و بوی یار ...!


تو باشی و من باشم ...


و هیچ ...


دنیا هم ارزانی خودشان ...

 

نوشته شده در سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, ساعت 11:5 PM توسط shaghayegh|

نوشته شده در سه شنبه 28 خرداد 1392برچسب:, ساعت 10:56 PM توسط shaghayegh|

گفتم تنها هستم گفتی من هم گفتم دوستت دارم گفتی من هم گفتم میخواهم باتو باشم گفتی من هم گفتم تا همیشه?? تو سکوت کردی....
نوشته شده در چهار شنبه 22 خرداد 1392برچسب:, ساعت 10:52 PM توسط shaghayegh|

 

امروز تــــــــــــــولــــــــــــــــد یکی از دوستای عزیزمه.....

این پست رو به افتخار اون میزارم...

 

  

 

     من همیشه تو گفتن تبریک تولد اولم ...امیدوارم این دفعه هم همینطور باشه :)

به افتخار تولدت میگم که برات اهنگ بزنن

    

 

و اینم از رقاص:

 

خوب دیگه نوبت کیکه ...کیک و بیارین

اینم از طرف من  تقدیم به تو....


به زبانی که توان گفت تورا می گویم / به زمانی که توان رفت تو را می جویم

جمله ها قاصر و عاجز ز بیانند ولی / بنده تبریک تولد به زمان خوشیت می گویم

تولدت مبارک...

 

                                                      

 

نوشته شده در جمعه 10 خرداد 1392برچسب:, ساعت 11:59 PM توسط shaghayegh|


 

روزي مرد جواني وسط شهري ايستاده بود و ادعا مي كرد كه زيبا ترين قلب را درتمام آن منطقه دارد.

جمعيت زياد جمع شدند. قلب او كاملاً سالم بود و هيچ خدشه‌اي بر آن وارد نشده بود و همه تصديق كردند كه قلب او به راستی زيباترين قلبي است كه تاكنون ديده‌اند. مرد جوان با كمال افتخار با صدايي بلند به تعريف قلب خود پرداخت.

ناگهان پير مردي جلوي جمعيت آمد و گفت كه قلب تو به زيبايي قلب من نيست. مرد جوان و ديگران با تعجب به قلب پير مرد نگاه كردند قلب او با قدرت تمام مي‌تپيد اما پر از زخم بود. قسمت‌هايي از قلب او برداشته شده و تكه‌هايي جايگزين آن شده بود و آنها به راستی جاهاي خالي را به خوبي پر نكرده بودند براي همين  گوشه‌هايی دندانه دندانه درآن ديده مي‌شد. در بعضي نقاط شيارهاي عميقي وجود داشت كه هيچ تكه‌اي آن را پرنكرده بود، مردم كه به قلب پير مرد خيره شده بودند با خود مي‌گفتند كه چطور او ادعا مي‌كند كه زيباترين قلب را دارد؟

مرد جوان به پير مرد اشاره كرد و گفت تو حتماً شوخي مي‌كني؛ قلب خود را با قلب من مقايسه كن؛ قلب تو فقط مشتي رخم و بريدگي و خراش است .

پير مرد گفت: درست است. قلب تو سالم به نظر مي‌رسد اما من هرگز قلب خود را با قلب تو عوض نمي‌كنم. هر زخمي نشانگر انساني است كه من عشقم را به او داده‌ام،  من بخشي از قلبم را جدا كرده‌ام و به او بخشيده‌ام. گاهي او هم بخشي از قلب خود را به من داده است كه به جاي آن تكه‌ي بخشيده شده قرار داده‌ام؛ اما چون اين دو عين هم نبوده‌اند گوشه‌هايي دندانه دندانه در قلبم وجود دارد كه برايم عزيزند؛ چرا كه ياد‌آور عشق ميان دو انسان هستند. بعضي وقتها  بخشي از قلبم را به كساني بخشيده‌ام اما آنها چيزی از قلبشان را به من نداده‌اند، اينها همين شيارهاي عميق هستند. گرچه دردآور هستند اما ياد‌آور عشقي هستند كه داشته‌ام. اميدوارم كه آنها هم روزي بازگردند و اين شيارهاي عميق را با قطعه‌ای كه من در انتظارش بوده‌ام پركنند، پس حالا مي‌بيني كه زيبايي واقعي چيست؟

مرد جوان بي هيچ سخني ايستاد، در حالي كه اشك از گونه‌هايش سرازير مي‌شد به سمت پير مرد رفت از قلب جوان و سالم خود قطعه‌ای بيرون آورد و با دستهاي لرزان به پير مرد تقديم كرد پير مرد آن را گرفت و در گوشه‌اي از قلبش جاي داد و بخشي از قلب پير و زخمي خود را به جاي قلب مرد جوان گذاشت .

مرد جوان به قلبش نگاه كرد؛ ديگر سالم نبود، اما از هميشه زيباتر بود زيرا كه عشق از قلب پير مرد به قلب او نفوذ كرده بود...

 
نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, ساعت 6:10 PM توسط shaghayegh|

دختری به کوروش کبیر گفت:من عاشقت هستم....

 کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من

 زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک

برگشت و دید کسی‌ نیست. کوروش گفت:اگر عاشق

 بودی پشت سرت را نگاه نمی‌کردی

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, ساعت 6:3 PM توسط shaghayegh|

 

 

http://www.novinupload.com/data/1362477751641.jpg

 

 

هرگاه کسی تورا دوست داشت


وتواورا دوست نداشتی فراموشش نکن


فقط ازدوست داشتنش بگذر


هرگاه کسی رادوست داشتی


واوتورادوست نداشت فراموشش کن


وبگذارازدوست داشتنت بگذرد


وامااگرروزی نه کسی رادوست داشتی


ونه کسی تورا دوست داشت


بگدارگذشته هابگذرند


مطمئن باش همانگونه


كه توبه دوست داشتن آن کس می اندیشی که دوستت داشت


یکی هم به دوست داشتن تومی اندیشد که دوستش داشتی


به راستی که


واقعیت دوست داشتن


متعلق به کسی است که دوستت دارد

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, ساعت 6:0 PM توسط shaghayegh|

 

 

 

 

 
نه اسمش عشق است؛ نه علاقه؛ نه حتی عـادت؛
 
 
حماقت محض است !
 

دلتنگِ کـسی باشی؛
 

که دلش با تـو نیست !!!
 
 

نوشته شده در پنج شنبه 9 خرداد 1392برچسب:, ساعت 5:50 PM توسط shaghayegh|


گاهی وقتا توی رابطه ها



نیازی نیست طرفت بهت بگه : بـــــــــــــرو !



همین که روزها بگذره و یادی ازت نگیره ...



همین که نپرسه چجوری روزا رو به شب میرسونی...



همین که کار و زندگی رو بهونه میکنه...



همین که دیگه لا به لای حرفاش دوستت دارم نباشه



و همین که حضور دیگران توی زندگیش پر رنگ تر از بودن تو باشه ...



هزار بار سنگین تر از کلمه ی برو واست معنا پیدا میکنه!!!

نوشته شده در دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, ساعت 1:54 AM توسط shaghayegh|

چشم هایم را به چشم هایش دوختم و گفتم چشم هایت را ببند

تا زیباترین قصه را برایت بگویم

 

چشمانش را بست ...

 

و من آهسته بر روی لبانش خــم شدم

و قصه ی یک بوســــه ی شیرین و طولانی را برایش گفتم ...

 

 

 

 

نوشته شده در جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ساعت 12:39 AM توسط shaghayegh|

آغوشی باش و مرا به اندازه ی تمام اشتباهاتم بغل کن ،

بدون آنکه حرفی میانمان رد و بدل شود ،

فقط نگاه باشد و نفس ،

زندگی آنقدرها دوام نمی آورد ،

همین حالا هم دیر است...

http://s1.picofile.com/file/7530523224/561988_448419618532928_1012925819_n.jpg

نوشته شده در جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ساعت 12:37 AM توسط shaghayegh|

 

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 1:46 AM توسط shaghayegh|

نوشته شده در یک شنبه 29 ارديبهشت 1392برچسب:, ساعت 1:16 AM توسط shaghayegh|


قالب جدید وبلاگ پيچك دات نت